من این یه سال عوض شدم 

از خستگی ها و مشغله ها استفاده کردم تا عوض بشم 

هر کی ازم پرسید چرا این شکلی هستی یا شدی گفتم خسته م. سرکار بودم. از صبح بیرون بودم. دانشگاه بودم و . 

چه بهانه های خوبی واسه لم دادن و حال نداشتن!! واسه عوض شدن!! واسه بیشتر در خود رفتن!! 

این که یه جواب قانع کننده داشتم خیلی خوب بود. اینکه اینقدر سرم شلوغ بود که روزها می گذشتن خیلی خوب بود 

لب به لب و با کمی ارفاق یک سال از کارم توی شرکت داره می گذره و الان دیگه فکر می کنم کافیه و هر چیزی که قرار بود بهم برسونه رسونده. منم کم نزاشتم براشون

خیلی کم نوشتم و خیلی کم گفتم. یه جورایی اصلا نگفتم از اینکه بیشترین ساعت های یه روزم رو کجام و چه می کنم. اما دوستش داشتم و جز تجربه های قشنگم بود

یه زن دیگه به زن های زندگیم که بهشون احترام می زارم اضافه شد! خانم مهندس! رشته های پنهانی بین ما بود و هست. احتمالا جز معدود آدمایی بودم که تونست بهم اعتماد کنه و از اینکه باهام حرف بزنه حس خوبی داشته باشه.  توضیح دادن راجع به این موضوع وقتی که هیچ وقت درباره زن های مهم زندگیم نگفتم و ننوشتم سخته! 

برای بعد از این کارم دو سه تا برنامه مشخص دارم که شبیه واحد های پیش نیازه و نمی دونم الان که عوض شدم دیگه بیشتر استراحت کردن رو بلدم؟ 

شاید بازم خودمو به هر دری آویز کنم و اون قدر خودمو خسته کنم که باز یه بهانه داشته باشم واسه کنار ایستادن! و بعد گشتن دنبال کار بعدی 

یه مجوز برای کم رنگ بودن و توی سایه موندن 
یه مجوز برای خنده های الکی 
یه مجوز برای خود رو وا دادن 

کار کردن و خودکشی مسکن درد های ماست . برای روزهایی که نباشی بگی خودتو اذیت نکن


× چشماتو باز کن 
آفتاب طلوع می کنه 
پاک کن گونه تو 
غم هات غروب می کنه . 


× و این سنگ دیگه چه قدر باید صیقل بخوره؟ 
چه قدر باید از کوه بیفته بیفته و غلت بخوره؟ 
خدا تو بگو 
آسمون آبی کو

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها